خاطرات یک سمپادی

پسره زنگ زده به دوس دخترش میگه کجایی دختره میگه با پاپا اومدیم پول برداربم بریم برام ماشین بگیریم پسره میگه روتو برگردون تو اتوبوسم میخواستم بگم بلیط تو من حساب کنم یا خودت حساب میکنیزبان درازی


tags:
جمعه 24 / 2 / 1393برچسب:, | 22:47 | فرناز جونی |

فﺮﺩﻭﺳﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺗﻮﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﻗﺪﻡ ﻣﻴﺰﺩﻩ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﻣﻴﺮﺳﻪ ﻣﻴگه:

.
.
.
.
ﻓﻠﺪﻭﺳﻲ...ﺷﺎﻋﻠﻢ...ﻋﺠﻘﻢ...ﻋﺠﻴﺠﻢ...ـ ﺍﻳﻨﺠﺎ چیچال ﻣﻴﺘﻮﻧﻲ؟؟
ﻓﺮﺩﻭﺳﻲ ﺑﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺟﻨﻴﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺑﺴﻲ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﺳﻲ
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺍﻭﻣﺪﻥ ر.....ﺪﻥ ﺑﻪ این ﻓﺎﺭﺳﻲ
t


tags:
جمعه 24 / 2 / 1393برچسب:, | 14:39 | فرناز جونی |

حجاب از آنجا شروع شد که آدم به حوا گفت...

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاشو یه برگی چیزی بنداز رو خودت این یارو جنتی خیلی هیزه


tags:
جمعه 24 / 2 / 1393برچسب:, | 14:39 | فرناز جونی |


قیافه پسرا تو زمستون وقتی کلاه سرشونه 

بدون شرح


tags:
جمعه 24 / 2 / 1393برچسب:, | 14:38 | فرناز جونی |

جوری صورتم جوش زده که انگار فردا عروسی خودمهاخم


tags:
جمعه 24 / 2 / 1393برچسب:, | 13:57 | فرناز جونی |

سلام دوس جونیای خودم من دوباره اومدم راستش وبمو گم کرده بودم و فک می کردم حذف شده حالا پیش به سوی آپهای باحال راستی نظر فراموش نشه هاخنده


tags:
جمعه 24 / 2 / 1393برچسب:, | 13:52 | فرناز جونی |

 

چشمتون روز بد نبينه.
چند وقت پيش تو بيمارستان بوديم كه يه پسر جووني رو با عجله آوردن تو اورژانس.
از يكي از همراهاش پرسيدم كه چش شده بود؟
اونم گفتش كه آقا اين جوون عاشق يه دختري شده بود و خيلي اينو ميخواست.
دختره هم اينو خيلي ميخواست و قرار بود با هم ازدواج كنن.
حتي قرار مدار .عروسيشونم گذاشته بودن.
كه يهو دختره زد زير همه چيو با يه پسر ديگه اي گذاشت رفت.
اين بيچاره هم تا اينو شنيد حالش اصلا يه جور ديگه اي شد.
پا شد رفت 100ccبه خودش بنزين تزريق كرد و حالو روزش شد اين
آقا بگذريم پسره كه تو اغما بود بعده دو هفته به هوش اومد.
ما هم تو بيمارستان بوديم كه يه دختر جووني اومد با يه دسته گل رفت تو اتاق پسره واسه ملاقات.
پسره تا چشاشو باز كرد ديد بله همون خانوميه كه اينو قال گذاشته و رفته .
خلاصه آقا پسره كه خون جلوي چشاشو گرفته بود دستشو انداخت و يه چاقويي كه
واسه باز كردن در كمپوت بغل دستش بود
. رو برداشت و سرم هارم از روي دستش كند و افتاد دنبال دختره.
دختره هم كه خيلي ترسيده بود با يه جيغ وحشتناك از اتاق زد بيرون
و پشت سرش هم پسره با يه چاقويي تو
. دستش....
پسره دختره رو دنبال كرد تارسيد به ته سالن بيمارستان.
وقتي كه ديد هيچ راه فراري نداره تسليم شد و خودشو به ديوار سالن تكيه داد
و در حالي كه به شدت گريه ميكرد با حالت التماس به پاي پسره افتاده بود
كه يهو پسره چاقو رو برد بالا تا بكوبه به قلب دختره
بازم چشمتون روز بد نبينه
پسره چون فقط 100ccبه خودش بنزين زده بود يهو بنزين تموم كرد و افتاد رو زمين......!!!! :دی


 


tags:
جمعه 14 / 1 / 1392برچسب:, | 14:32 | فرناز جونی |

 

مدیریت صحیح

در یكی از دانشگاه‌های تورنتو (کانادا) مد شده بود دخترها وقتی می‌رفتند توی دستشویی،

بعد از آرایش کردن آینه را می‌بوسیدن تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بمونه.

مستخدم بی چاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود.

برای همین، موضوع را با رئیس دانشگاه در میان گذاشت.

فردای آن روز رئیس دانشگاه تمام دخترها را جمع كرد جلوی دستشویی و گفت:

.کسانی که این کار را می‌کنند

خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می‌کنند.

حالا برای این که شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چه قدر سخته،

مستخدم یک بار جلوی شما آینه را پاک می‌کنه.

مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال رو فرو کرد توی آب توالت فرنگی، وقتی


دستمال خیس شد، شروع کرد به پاک کردن آینه


و از اون به بعد دیگه هیچ کس آینه‌ رو نبوسید!


tags:
جمعه 14 / 1 / 1392برچسب:, | 14:30 | فرناز جونی |

حدوداً .دو سه ماهم بود که

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

انتظار ندارید که یادم بیاد چی شده بوده؟.نه خداییش از من انتظار دارید؟


.والا یادم نمیاد!!!


tags:
جمعه 14 / 1 / 1392برچسب:, | 14:27 | فرناز جونی |

كلاغ رو درخت پیتزا میخورد

روباه گفت:چه سری چه دمی، یه آواز بخون،

كلاغ پیتزا زد زیر بغلش و گفت :آن موقع که گولم زدی کلاس دوم بودم الان لیسانسم !

روباه میگه:میبینم پیر شدی پروبالت ریخته

کلاغ تا بالهاشو باز میکنه پز بده پیترا میفته،

روباهه پیتزا رو برمیداره میگه اوسگل اون موقع منم سرباز معلم بودم حالا استادم.


 


tags:
چهار شنبه 12 / 1 / 1392برچسب:, | 18:19 | فرناز جونی |
Shik Them