خاطرات یک سمپادی

 

چشمتون روز بد نبينه.
چند وقت پيش تو بيمارستان بوديم كه يه پسر جووني رو با عجله آوردن تو اورژانس.
از يكي از همراهاش پرسيدم كه چش شده بود؟
اونم گفتش كه آقا اين جوون عاشق يه دختري شده بود و خيلي اينو ميخواست.
دختره هم اينو خيلي ميخواست و قرار بود با هم ازدواج كنن.
حتي قرار مدار .عروسيشونم گذاشته بودن.
كه يهو دختره زد زير همه چيو با يه پسر ديگه اي گذاشت رفت.
اين بيچاره هم تا اينو شنيد حالش اصلا يه جور ديگه اي شد.
پا شد رفت 100ccبه خودش بنزين تزريق كرد و حالو روزش شد اين
آقا بگذريم پسره كه تو اغما بود بعده دو هفته به هوش اومد.
ما هم تو بيمارستان بوديم كه يه دختر جووني اومد با يه دسته گل رفت تو اتاق پسره واسه ملاقات.
پسره تا چشاشو باز كرد ديد بله همون خانوميه كه اينو قال گذاشته و رفته .
خلاصه آقا پسره كه خون جلوي چشاشو گرفته بود دستشو انداخت و يه چاقويي كه
واسه باز كردن در كمپوت بغل دستش بود
. رو برداشت و سرم هارم از روي دستش كند و افتاد دنبال دختره.
دختره هم كه خيلي ترسيده بود با يه جيغ وحشتناك از اتاق زد بيرون
و پشت سرش هم پسره با يه چاقويي تو
. دستش....
پسره دختره رو دنبال كرد تارسيد به ته سالن بيمارستان.
وقتي كه ديد هيچ راه فراري نداره تسليم شد و خودشو به ديوار سالن تكيه داد
و در حالي كه به شدت گريه ميكرد با حالت التماس به پاي پسره افتاده بود
كه يهو پسره چاقو رو برد بالا تا بكوبه به قلب دختره
بازم چشمتون روز بد نبينه
پسره چون فقط 100ccبه خودش بنزين زده بود يهو بنزين تموم كرد و افتاد رو زمين......!!!! :دی


 


tags:
جمعه 14 / 1 / 1392برچسب:, | 14:32 | فرناز جونی |

 

مدیریت صحیح

در یكی از دانشگاه‌های تورنتو (کانادا) مد شده بود دخترها وقتی می‌رفتند توی دستشویی،

بعد از آرایش کردن آینه را می‌بوسیدن تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بمونه.

مستخدم بی چاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود.

برای همین، موضوع را با رئیس دانشگاه در میان گذاشت.

فردای آن روز رئیس دانشگاه تمام دخترها را جمع كرد جلوی دستشویی و گفت:

.کسانی که این کار را می‌کنند

خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می‌کنند.

حالا برای این که شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چه قدر سخته،

مستخدم یک بار جلوی شما آینه را پاک می‌کنه.

مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال رو فرو کرد توی آب توالت فرنگی، وقتی


دستمال خیس شد، شروع کرد به پاک کردن آینه


و از اون به بعد دیگه هیچ کس آینه‌ رو نبوسید!


tags:
جمعه 14 / 1 / 1392برچسب:, | 14:30 | فرناز جونی |

حدوداً .دو سه ماهم بود که

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

انتظار ندارید که یادم بیاد چی شده بوده؟.نه خداییش از من انتظار دارید؟


.والا یادم نمیاد!!!


tags:
جمعه 14 / 1 / 1392برچسب:, | 14:27 | فرناز جونی |

كلاغ رو درخت پیتزا میخورد

روباه گفت:چه سری چه دمی، یه آواز بخون،

كلاغ پیتزا زد زیر بغلش و گفت :آن موقع که گولم زدی کلاس دوم بودم الان لیسانسم !

روباه میگه:میبینم پیر شدی پروبالت ریخته

کلاغ تا بالهاشو باز میکنه پز بده پیترا میفته،

روباهه پیتزا رو برمیداره میگه اوسگل اون موقع منم سرباز معلم بودم حالا استادم.


 


tags:
چهار شنبه 12 / 1 / 1392برچسب:, | 18:19 | فرناز جونی |

 

به یکی همینطوری اس ام اس دادم:"ببخشید میتونم شمارتونو داشته باشم؟"
جواب داد: " نه خیر :| "
اصن اشک شوق تو چشام حلقه زد
...
وقتی فهمیدم از من شاسکول تر هست
! :|

 


tags:
چهار شنبه 12 / 1 / 1392برچسب:, | 18:18 | فرناز جونی |

بعضی شبا که خوابم نمیبره ؛ جوری که مغزم بشنوه میگــــــــم :
خُب دیگه بلند شم یه کتابی بخوووونم !!!!!!
هیچی دیگه ... اصن بیهو و و ش میشـــــــم ... :|
روش خووووبیه امتحان کنیــــــــــــ ­ـد !:|
 


tags:
چهار شنبه 12 / 1 / 1392برچسب:, | 18:17 | فرناز جونی |

رو دسته .صندلي نوشته بود وقتي. زلزله اومد پشت صندليو نگا کن.

.پشتشو نگا کرديم نوشته بود الان نه خره وقتي .زلزه اومد!!!

 


tags:
چهار شنبه 12 / 1 / 1392برچسب:, | 18:16 | فرناز جونی |

 

ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﻭ ﺑﺎلا ﺑﺒﺮ . . .
ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ . . .


 


tags:
چهار شنبه 12 / 1 / 1392برچسب:, | 18:15 | فرناز جونی |

 

اعتراف میکنم که اعترافی که میخواستم. اعترافش کنم با اعتراف یکی دیگه یکی بود.

یعنی. اعتراف ما تو مایه های یه اعتراف بود.

 

.

.

.

.اسکل روانی هم خودتی :|

 


tags:
چهار شنبه 12 / 1 / 1392برچسب:, | 18:13 | فرناز جونی |

 

ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺁﻗﺎﯾﻮﻥ: ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻗﯿﻤﺖ ﺳﮑﻪ، ﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺍﺭﺯﻭﻧﺘﺮﻩ ! ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ :|


 


tags:
سه شنبه 11 / 1 / 1392برچسب:, | 23:8 | فرناز جونی |

 

وقتی ورزش کردید جواب نداد!

غذا کم خوردید جواب نداد!

رژیم سخت لاغری گرفتید جواب نداد!

داروی لاغری خوردید جواب نداد!

با این کار حتما شکم شما لاغر می شه شک نکنید!!


tags:
دو شنبه 10 / 1 / 1392برچسب:, | 22:6 | فرناز جونی |

 

یه سوال بدجور ذهنمو درگیر کرده : قدیما که یخچال نبود مردم که حوصلشون سر میرفت چیکار میکردن ؟


 


tags:
پنج شنبه 8 / 1 / 1392برچسب:, | 12:41 | فرناز جونی |

 

 

tags:
جمعه 7 / 1 / 1392برچسب:, | 15:15 | فرناز جونی |

 

دانشمندا یه راه حل واسه گل زدن رئال به بارسلنا

پیدا کردن:


tags:
جمعه 7 / 1 / 1392برچسب:, | 15:14 | فرناز جونی |

دیگه اوضاع جوری شده که . . .

وقتی بهت عیدی میدن

جوری نگات میکنن

انگار منتظرن باقی پولشونو بهشون پس بدی :))


tags:
جمعه 7 / 1 / 1392برچسب:, | 15:12 | فرناز جونی |

 

اگه رفته بودیم مسافرت الان دهم فروردین بود.

tags:
چهار شنبه 5 / 1 / 1392برچسب:, | 21:20 | فرناز جونی |

ماشا اله آقایون تازگیا خیلی خانوم شدن..تلویزیونو که روشن میکنی

.
.
.
.
.
.
..،هر شبکه ای میزنی ،یکیشون داره آشپزی یاد میده..
راضیم ازتون
 

tags:
چهار شنبه 5 / 1 / 1392برچسب:, | 14:52 | فرناز جونی |

 

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم ماکارانیو هم مثه برنج میکارن
.
.
.
.اِ اِ اِ اِ اِ اونجوری نگاه نکنین دیگه،بچه بودم الان میدونم که درخت داره


 


tags:
چهار شنبه 5 / 1 / 1392برچسب:, | 14:44 | فرناز جونی |

من نمی گویم چه شد گویند در چشم علی

سیل و دشمن بود پیداا فاطمه پیدا نبود


tags:
چهار شنبه 5 / 1 / 1392برچسب:, | 1:30 | فرناز جونی |

سالِ مار، زهرمارمون نشه صلواااات !!!


tags:
یک شنبه 2 / 1 / 1392برچسب:, | 16:17 | فرناز جونی |

آلبرت انیشتن , زکریای رازی , اسحاق نیوتن ,

پروفسور حسابی , من و سایر دانشمندان

سال خوشی را برای شما آرزومندیم :) ♥

خخخخخ


tags:
یک شنبه 2 / 1 / 1392برچسب:, | 16:17 | فرناز جونی |

دوستای گلم در سال 1391 وقت های زیادی بودند که
من اذیتتون کردم
ناراحتتون کردم
اعصابتونو خرد کردم
بعضی وقتا پستای چرت و پرت گذاشتم
.
.
.
.
.
اما امروز فقط می خوام بگم که:
.
.
.
.
.
.

در سال 1392 بازم می خوام این کارها رو تکرار کنم حالا خود دانید :|


tags:
پنج شنبه 1 / 1 / 1392برچسب:, | 14:28 | فرناز جونی |

 

ورق های توسل گشته دسته / و انگشتانمان هم پینه بسته

فقط از تو سرودیم و نگفتیم / که از اعمالمان هستی تو خسته . . .


 


 


 

اللهم عجل لولیک الفرج

 


tags:
پنج شنبه 1 / 1 / 1392برچسب:, | 14:28 | فرناز جونی |
Shik Them