خاطرات یک سمپادی

 

یه بارم عینک آفتابی زده بودم موبایلمو در آوردم ببینم ساعت چنده فک کردم ال سی دیش سوخته گذاشتمش جیبم تا خونه به شانسم فحش دادم

 


tags:
دو شنبه 9 / 10 / 1391برچسب:,
| 12:9 | فرناز جونی |

بيشتر كساني كه با طنز صحبت مي كنند با احساس تر و غمگين تر هستند :-(
 


tags:
دو شنبه 9 / 10 / 1391برچسب:,
| 12:7 | فرناز جونی |

 

تلخ ترین قسمت زندگی دیگران اونجاست که ...

میفهمــن اسفندی نیستن . . . !!!

 


tags:
دو شنبه 9 / 10 / 1391برچسب:,
| 12:6 | فرناز جونی |

 

یک دستگاه ماهواره برای مادربزرگم خریدم تنهایی حوصله‌ش سر نره، رفتم یادش بدم چطور شبکه رو عوض کنه، میگه کشتی کج رو بنداز اول!!!

tags:
یک شنبه 8 / 10 / 1391برچسب:,
| 22:35 | فرناز جونی |

 

فقط تو ایرانه که وقتی راننده میخواد دنده عقب بگیره همه سرنشینای ماشینم سرشونو به عقب برمی گردونن!!!

tags:
یک شنبه 8 / 10 / 1391برچسب:,
| 16:23 | فرناز جونی |

 

یکی زنگ زده منم اصلا حوصلشو نداشتم
شروع کردم نصفه نصفه حرف زدن یعنی مثلا انتن ندارمو قطع میشه و از این حرفا
میگه صدات قطع و وصل میشه ولی صدای ضبط ماشین واضح میاد :دی


tags:
یک شنبه 8 / 10 / 1391برچسب:,
| 15:12 | فرناز جونی |
Shik Them