خاطرات یک سمپادی

پراید 14 میلیون؟؟؟؟!!!
.
.
.
.
.
.
.
.

به زودی شاهد تردد شتر و اسب در معابر و خیابانهای کشور خواهیم بود :)))
امنیتش هم بیشتره...
جنبه فان هم داره...
الحمد الله برگشتیم به دوران صدر اسلام
الله اکبر... :-|
من برم چاه بـکنـم خیلی تـشنمه......:|


tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:43 | فرناز جونی |

هنوز آنقدر نمی فهمی که بفهمی فهمیدن ، فهم نمی خواهد ! شعوری می خواهد در حد توقف بیجا مانع کسب است !!!


tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:27 | فرناز جونی |

 

بچه های مردم میرن المپیاد فیزیک و ریاضی مدال طلا میگیرن بعد من کله مو میکنم تو آستین موقع لباس پوشیدن:|

tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:27 | فرناز جونی |

 

هیچ چیز تو بچگیم به اندازه ی در رفتن زنجیره دوچرخم حالمو نمیگرفت....


tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:24 | فرناز جونی |

سلامتیِ اسفندی ها که صرفأ واسه برطرف کردن تنهایی خودشون وارد رابطه نمیشن و هیچچچچوقت دلی رو برای خوش گذرانیشون به بازی نمی گیرن !!!


tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:24 | فرناز جونی |

در مطب دکتر به شدت به صدا درآمد.دکتر گفت:درو شکستی بیا تو!

در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید ودرحالی که نفس نفس میزد گفت:آقای دکتر،مادرم!و ادامه داد:التماس میکنم با من بیاید!مادرم خیلی مریض است.

دکترگفت:باید مادرت را اینجا بیاوری من برای ویزیت به خانه ی کسی نمیروم.

دختر گفت:ولی من نمی توانم.اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد.

دل دکتر به رحم آمدو تصمیم گرفت همراه او برود.دختر دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد،جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود.

دکتر شروع به معاینه کرد و توانست با آمپول و قرص تب اورا پایین آورد و نجاتش دهد.او تمام طول شب را بر بالین زن ماند،تا صبح که علایم بهبود در او دیده شد.زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکر کرد.دکتر به او گفت:باید از دخترت تشکر کنی.اگر او نبود حتما میمردی!

مادر با تعجب گفت:ولی دکتر دختر من سه سال است که از دنیا رفته وبه عکس بالای تختش اشاره کرد.

پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد.این همان دختر بود!فرشته ای کوچک و زیبا!!!


tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:22 | فرناز جونی |

 

یکی‌ نظر خصوصی گذاشته بود وبلاگ رو ۵ میلیون تومن میخرم ازت بش گفتم این وبلاگ جنبه‌ی اعتقادی داره واسه من با هیچ رقمی‌ نمیفروشم
بزنین دست قشنگه رو به افتخار فرنازه با تعصب
.
.
.
.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

فکر کن ۱% همچین کسی‌ نظر داده باشه و همچین رقمی‌ منم نفروخته باشم :))
جان خودم با یه کارت شارژ ۲۰۰۰ تومانی هم معاوضه می‌کنم :))

tags:

جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:21 | فرناز جونی |

 

مگه نمیگن مدرسه خونه دوم آدمه؟
به خدا ما تو خونمون با شلوار راحتی میگردیم و لم میدیم ولی نمیدونم چرا تو مدرسه وقتی شلوار راحتی میپوشی میگن مگه اینجا خونه خالس؟
خونه خودمونه میخوایم توش اینجوری بگردیم.مگه نه؟
تازه وقتی رو درو دیواراش یه چیزی مینویسیم میگن شما تو خونه خودتونم رو درو دیواراش یادگاری مینویسین؟
دیگه من چی بگم به اینا تکلیفشون با خودشونم مشخص نیست!

1


tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:19 | فرناز جونی |

ديشب اينترنتم قطع شد
رفتم يه ذره با خانواده نشستم،باهاشون آشنا شدم
به نظر آدماى خوبى ميان :)


tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:19 | فرناز جونی |

 

این آمبولانسای بهشت زهرا که میندازن تو خط ویژه و آژیر کشون میرن هدفشون چیه؟
.

.

.

1-اون مرحوم دیرش شده؟

2-عزرائیل پشت فرمونه؟

3- دارن یکی رو میبرن بکشن؟

 


tags:
جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, | 19:17 | فرناز جونی |
Shik Them